کارگردان نمایش «مرثیهای برای ژاله.م و قاتلش» داستان ابوتراب خسروی را که از آن اقتباس کرده، تنها عاشقانهای توصیف میکند که حتی یک واژه رمانتیک در آن به کار نرفته و میگوید: اعتقاد دارم مرثیه آقای خسروی یکی از سیاسیترین داستانهای ماست. چون به مبحثی میپردازد که به دلایلی، کمتر به آن پرداخته شده؛ یعنی قربانی شدن ناخواسته آدمها در حین جریانهای مختلف تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران.
«مرثیهای برای ژاله.م و قاتلش» نمایشی بر اساس داستانی از «ابوتراب خسروی» است که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است؛ نمایشی که «میلاد فرجزاده»، کارگردانش آن را «چهره مرگ» خود خوانده و میگوید: «مرگی که هم دورنما را نشان میدهد، هم جزئیاتی خیلی جزئی مثل لغزیدن اشکی هرچند کوچک و ناگهانی. ما همه وظیفهای به دوش میکشیم و من وظیفه خود میدانم که چهره مرگم را در کشاکشِ واکنش نشان دادن به جامعهای که در آن زیست میکنیم و تاریخی که پشت سر نگذاشته فراموش میکنیم به شما نشان دهم.» این اثر رابطهای عاطفی را میان یک دختر انقلابی در سالهای پس از کودتای ۱۳۳۲ با یک مامور امنیتی نشان میدهد که در نهایت «ژاله» توسط همان مامور یعنی «کاووس»، بارها کشته میشود. به بهانه اجرای این نمایش برای بار سوم، با فرجزاده درباره ویژگیهای این متن گفتگو کردیم.
تبدیل یک داستان به نمایشنامه، چالشهایی دارد که ریسک نارس ماندن اثر نمایشی میتواند یکی از پیامدهایش باشد؛ اما داستان ابوتراب خسروی با توجه به سفیدخوانی و حفرههای خالیاش شاید کار اقتباس را سختتر هم میکرد. درباره چرایی انتخاب این داستان بگویید.
ما همه وظیفهای به دوش میکشیم و من وظیفه خود میدانم که چهره مرگم را در کشاکشِ واکنش نشان دادن به جامعهای که در آن زیست میکنیم و تاریخی که پشت سر نگذاشته فراموش میکنیم به شما نشان دهم. بیشک بستر داستان ابوتراب خسروی بهترین قالب برای نشان دادن این چیزها بود... به قول براهنی: «هر روز گفتن این چیزها برایم از روز پیش دشوارتر شده است» و حتی دقیق تر به قول نگارنده داستان: «بعضی چیزها به اراده نویسنده نیست.» علاوه بر این، من سالها پیش بیآنکه داستان کوتاه «مرثیه برای ژاله و قاتلش» از مجموعه داستان «دیوان سومنات» را خوانده باشم، نمایشنامهای در همان ساختار و فرم نوشته بودم. یکی از دوستانم وقتی نمایشنامه را خواند، پیشنهاد داد این داستان از ابوتراب خسروی را بخوانم و اعتقاد داشت محتوایش خیلی به فرمی که برای نمایشنامه انتخاب کردهام، میآید. وقتی داستان را خواندم، همین حفرههای قصه توجهم را جلب کرد. ابوتراب خسروی شاهکاری را خلق کرده، که پر کردن حفرههایش در قالب تئاتر واقعا کار آسانی نبود و نمیدانم چقدر در این زمینه موفق بودهام، اما تمام تلاشم را کردم تا با پر کردن این حفرهها، قصه کاملی را روایت کنم.