«وسوسههای شیطانی» یکی از دهها فیلمی است که با اقتباس از داستانهای استیفن کینگ ساخته شدهاند. فیلمهایی که برخی از آنها از بهترین آثار ژانر وحشت تاریخ سینمای دنیا محسوب میشوند. کینگ متولد سال ۱۹۴۷ در شهر پورتلند است. این نویسنده آمریکایی تاکنون حدود ۵۰ رمان و نزدیک به ۲۰۰ داستان کوتاه نوشته و حدود ۳۵۰ میلیون نسخه از کتابهای او در سراسر دنیا به فروش رفتهاند. آنتونی میسون گفتگویی را با این نویسنده انجام داده که بخشهایی از آن را میخوانید:
از استیفن کینگ سوال شد که آیا نوشتن برای او به صورت یک اجبار درآمدهاست؟ آیا احساس میکنید که حتما باید داستانهایی را که به ذهنتان خطور میکند از ذهن خود بیرون بکشید؟
«این یک اجبار است». کینگ اینگونه پاسخ میدهد: «وقتی جوانتر بودم سرم مثل یک ترافیک شلوغ و پر از ایدههای جورواجور شده بود. همه آنها به هم تنه میزدند و میخواستند بیرون بیایند. من آن موقع بیشتر از الان مینوشتم. البته هنوز هم هر روز مینویسم».
استیفن کینگ زمانی که اولین کتابش را در سال ۱۹۷۴ منتشر کرد، فقط یک معلم مدرسه بود. او دستنوشتههای داستان خود را تقریباً دور انداخته بود اما همسرش تابیتا متوجه ارزش این داستان شد؛ داستانی به نام «کری» در مورد دختری که نیروهای خارقالعادهای دارد. حق انتشار کتاب او ۴۰۰ هزار دلار فروخته شد و از آن زمان به بعد سالهاست که آثار کینگ یکی پس از دیگری برای تصاحب صدر فهرست پرفروشترین کتابها به رقابت میپردازند.
از کینگ سوال شد که «علاقه شما به جنبه تاریک دنیا از کجا نشات گرفتهاست»؟
«خودم هم نمیدانم. واقعا نمیدانم». کینگ با خنده ادامه میدهد: «من از بچگی طرفدار فیلمهای ترسناک و هیولاها بودم. همیشه این تصور برایم جذابیت داشت که اتفاقی بیفتد و همه چیز از کنترل خارج شود و بعد شخصی شروع به جنگیدن کند تا دوباره نظم و آرامش را به زندگی مردم برگرداند».
بیش از یکصد اثر سینمایی و تلویزیونی بر اساس رمانها و داستانهای کوتاه استیفن کینگ ساخته شدهاند. اما کینگ از بسیاری از آنها راضی نبودهاست.
«فیلمهای زیادی هستند که از دیدن آنها فقط میتوانم لبهایم را بگزم» کینگ ادامه میدهد. اما برخی از آنها هم انصافا عالی بودهاند. «کری» بسیار زیبا و خوب بود. دارابونت در «رهایی از شائوشنک» شاهکار کرده بود و همینطور در «مسیر سبز».
«و از «درخشش» نامی نیاوردید»؟ کینگ پاسخ میدهد که «نه من «درخشش» را از این دسته فیلمها نمیدانم. من هیچوقت این فیلم را دوست نداشتم. همیشه معتقد بودم که درخشش، در واقع نسخه کوبریکی درخشش، شبیه یک اتومبیل کادیلاک بزرگ و زیباست که موتوری داخل آن نیست».
در فیلم سینمایی «درخشش» جک نیکلسون نقش جک تورنس را بازی میکند؛ نویسندهای که توسط اشباحی که در هتل محل اقامت او زندگی میکنند تسخیر شده و قصد دارد تا همسر و فرزندش را بکشد.
کینگ ادامه میدهد: «من هیچوقت از شلی دووال در نسخه کوبریکی درخشش خوشم نیامد. انگار او فقط یک ماشین جیغزنی است.»
کینگ به قدری از «درخشش» استنلی کوبریک ناراضی بود که حق انتشار این اثر را -که برای ساخت فیلم واگذار کرده بود- پس گرفت و در سال ۱۹۹۷ یک مینیسریال را بر اساس آن و به تهیهکنندگی خودش ساخت. کینگ در مورد توضیح میدهد: «بخشی از این قرارداد این بود که من دیگر نباید حرفهای منفی در مورد «درخشش» کوبریک بزنم. من هم مدتها این مورد را رعایت میکردم. تا اینکه آقای کوبریک از دنیا رفت. از این به بعد دیگر آزادم که حرف دلم را در مورد آن بگویم»
کینگ ادامهای هم بر درخشش با عنوان «دکتر خوابآلود» نگاشته که سال ۲۰۰۹ به عنوان پنجاه و یکمین رمان او منتشر شد.
تمام رمانهای و داستانهای کینگ همچنان در حال انتشار هستند به جز یک کتاب.
کینگ در این مورد توضیح میدهد: «این کتاب نامش "خشم" است. داستان این رمان در مورد کودکیست که یک روز به مدرسه میرود و بعد معلم درس جبر خود را میکشد و همکلاسیهایش را به گروگان میگیرد». سال ۱۹۹۷ این کتاب در بین کتابهای دانشآموزی که به سمت سه نفر از همکلاسیهایش تیراندازی کرده بود پیدا شد.
«این اتفاق برای من کافی بود». کینگ میگوید: «من اعتقاد ندارد که کتابها یا فیلمها به هیچوجه بتوانند عامل ایجاد اینگونه خشونتها باشند». اما او معتقد است که شاید چنین آثاری بتوانند باعث تسریع بروز خشونت شوند: «من هم نمیخواستم «خشم» یکی از این تسریعکنندهها باشد پس کتاب را از کتابفروشیهای جمع کردم».
بیش از ۳۵۰ میلیون نسخه از کتابهای او به فروش رفتهاند. داستانهای کینگ بدون تردید تاثیری عمیق و محوناشدنی بر فرهنگ عمومی دنیا گذاشتهاند. با این حال کینگ یک بار در مورد خودش گفته بود که بسیاری فکر می کنند او فقط برای دریافت پول مینویسد.
میسون در این مورد میگوید: «شما همیشه در سبک ترسناک نوشتهاید و من فکر میکنم این یکی از دلایلیست که باعث میشود تا برخی افراد شما را یک نویسنده جدی محسوب نکنند».
کینگ پاسخ میدهد: «برای من اهمیتی ندارد که جدی گرفته بشوم یا خیر. چون در نهایت این آیندگان هستند که باید قضاوت کنند چه اثری ارزشمند است و چه اثری جاودانه میماند».
از او سوال میشود که «آیا تاکنون شده که به قفسه کتابهایتان نگاه کنید و پیش خودتان بگویید "باورم نمیشود که همه اینها را من نوشتهام"»؟
«من مطمئنم که آنها را خودم نوشتهام» کینگ میگوید: «اما نمیتوانم به درستی آنها را به یاد بیاورم. انگار که آنها را در سریالی از رویاهای شگفتانگیز نوشتهام».