حوادث اخیر در قفقاز و غلیان احساسات جمعی ایرانیان (بویژه در مناطق ترک نشین ایران) و ورود ائمه جماعات استان های شمالغرب کشور به موضوع قره باغ و "ورود بطئی" و "حضور خفی" دستگاه دیپلماسی کشور در قبال این منطقه مهم شیعی در شمالغرب ایران این پرسش را در ذهن ایجاد می کند که واقعاً دولتمردان ایرانی چه تصوری از قفقاز دارند؟
یادداشتی از دکتر سیدجواد میری
حوادث اخیر در قفقاز و غلیان احساسات جمعی ایرانیان (بویژه در مناطق ترک نشین ایران و بین آذربایجانی های تهران) و ورود ائمه جماعات استان های شمالغرب کشور به موضوع قره باغ و "ورود بطئی" و "حضور خفی" دستگاه دیپلماسی کشور در قبال این منطقه مهم شیعی در شمالغرب ایران این پرسش را در ذهن ایجاد می کند که واقعاً دولتمردان ایرانی چه تصوری از قفقاز و بویژه جمهوری آذربایجان دارند.
آیا نگاه آنها نیز مانند "محفل آذریون" نسبت به این ملت شیعی خصمانه و کین توزانه است یا بنیان نگاه دیپلماسی کشور ملهم از ایده "انترناسیونالیسم اسلامی" (با بن مایه های قوی شیعی و نگاه ویژه به زیست جهان شیعی در سرتاسر جهان اسلام) می باشد؟ البته نظام ملت-دولت به عنوان یک واقعیت حقوقی در عصر کنونی الزامات خود را دارد ولی این الزامات نباید به نوعی تفسیر گردند که "دیپلماسی عمومی" ایران که مبتنی بر انترناسیونالیسم اسلامی با سویه های شیعی را تحت الشعاع خویش قرار دهد.
به نظرم با تمامی تلخی ها و رنج هایی که این جنگ خانمانسوز در منطقه ما برای مردمان قفقاز ایجاد کرده است ولی یک نکته قابل تامل در این وضع کنونی وجود دارد و آن پرسش از جایگاه این منطقه شیعی در جغرافیای سیاست خارجه ایران است و پرسش از مفهوم "بیطرفی" در این بستر که مدام از سوی دولتمردان ایرانی مطرح می گردد. به عنوان مثال، دستگاه دیپلماسی کشور در قبال حوثی های یمن که در حال مبارزه با نیروهای نیابتی عربستان و آمریکا می باشند نتوانسته "بیطرف" باشد یا در سوریه و نیجریه و پاکستان و افغانستان و عراق و بحرین و لبنان و حتی در خودِ عربستان پس چرا در قفقاز "بیطرف" است؟ این پرسشی است که نیاز به واکاوی جدی دارد. زیرا دولت های تمامی یا برخی از این کشورها با ایران همسو نیستتد و به اصطلاح "سکولار" هستند و با اسرائیل و آمریکا (بحرین و عربستان و نیجریه ...) ارتباط عمیق دارند و این نمی تواند دلیل کافی برای "عدم التفات" ایران به شیعیان قفقاز و بویژه جمهوری آذربایجان باشد.
به سخن دیگر، ما در اینجا با یک مسئله مواجه هستیم که صورتبندی نشده است و تبدیل به یک "دردسر" -که مایه سردرگمی است- شده ایم و گفتگو نکردن در باب این مسئله افکار عمومی کشور را دچار شک و شبهه و تردید کرده است. مفهوم "بیطرفی" که توسط دستگاه دیپلماسی کشور ترسیم شده است مبنای مفهومی مستحکمی ندارد و قابل نقد می باشد و اکنون زمان آن فرا رسیده است که در باب صورتبندی این "بیطرفی" در قبال جهان تشیع نیندیشیده هایمان را "بیاندیشیم".