به این دلیل که معنی قائم در عربی «متکی به خود» است، از این نام چنین بر می آید که حضرت متکی به خود و خدای خود است...
یکی از سوالات درباره امام عصر (عج) چرایی خواندن با القاب قائم، اباصالح، بقیه اللّه ، صاحب الزمان، حجه اللّه و مهد است یا اینکه چرا موقع شنیدن بعضى از این نام ها (مثل قائم)، بلند شده و دست خود را بر سرمان مى گذاریم؟!
به گزارش خبرنگار مهدویت خبرگزاری شبستان، اصولاً اشخاص والا مرتبه و مشهور، داراى اسامى، القاب و كنيه هاى مختلفى هستند كه هر يك اشاره به بعدى از ابعاد شخصيتى و وجودى آنان دارد. در اينجا به تبيين و توضيح بعضى از اين عناوين مى پردازيم.
الف. قائم
يكى از مهم ترين و مشهورترين القاب حضرت مهدى(عج) «قائم» (قيام كننده و به پا خيزنده) است. اين عنوان رسا و گويا، در بعضى از روايات مربوط به آن حضرت(عج) آمده و اشاره به قيام، مبارزه و جهاد بزرگ او و آمادگى استقامت وى دارد. روايات متعددى راجع به اين لقب وارد شده است؛ از جمله :
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اذا توالت ثلاثة اسماء : محمد و على و الحسن، فالرابع القائم»[1] «هنگامى كه سه اسم محمد و على و حسن دنبال هم آمدند، پس چهارمين آنان قائم است.»
امام جواد (علیه السلام) نيز مى فرمايند: «اِنّ القائم منّا هو المهدى الّذى يجب ان ينتظر فى غيبته و يطاع فى ظهوره»[2]؛ «به راستى كه قائم از ما، مهدى است كه در ايام غيبت، انتظار او و در دوران ظهور، اطاعت او واجب است.»
از آن جهت كه امام مهدى(عج) در برابر وضعيت اسفناك سياسى، اجتماعى و اقتصادى به وجود آمده براى مردم قيام كرده، عليه ظالمان و مفسدان و زرمداران وارد عمل خواهد شد؛ به آن حضرت(عج) قائم گفته مى شود. از طرفى در اين مدت طولانى، آن حضرت(عج) آماده انقلاب جهانى و مبارزه مسلّحانه (قيام به شمشير) بوده و هميشه در حال انتظار براى قيام به سر مى برد.
امام صادق (علیه السلام) فرموده است :
«سمّى القائم لقيامه بالحق»[3] ؛ «قائم ناميده شده، به جهت اينكه قيام به حق خواهد كرد»
امام رضا (علیه السلام) نيز فرموده است:
«تمام الامر بقائم آل محمد»[4] ؛ «تمام امر به دست قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) است»
از امام جواد (علیه السلام) نيز سؤال شد: چرا او را قائم مى نامند؟ امام(ع) فرمودند :
«لأنّه يقوم بعد موتِ ذكرِه و ارتدادِ اكثرِ القائلين بأمامته»[5] ؛ «چون پس از آن قيام مى كند كه از يادها رفته است و بيشتر معتقدان به امامتش برگشته اند.»
اما اينكه موقع سلام به امام زمان(عج) و رسيدن به نام مبارك «قائم» مى ايستيم؛ به جهت ابراز احترام و بزرگداشت نام و ياد آن حضرت(عج) و اظهار پيوند و انتظار ظهور او است؛ يعنى، اين كار در زمان امام صادق (علیه السلام) در ميان شيعيان معمول بوده و حتى نقل شده است: در حضور امام رضا (علیه السلام) كلمه قائم ذكر شد، آن حضرت(ع) برخاست و دست بر سر نهاد و فرمود: «اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه»[6].
امام صادق (علیه السلام) نيز فرموده است: «سزاوار است كه وقت برده شدن نام قائم (براى احترام)، به پاخيزند و از خداوند تعجيل در فرجش را بخواهند»[7].
ب. مهدى
يكى از القاب مشهور امام زمان(عج) - كه مسلمانان، منجى موعود را به اين عنوان مى شناسند - «مهدى» است. مهدى به معناى هدايت يافته و هدايتگر است؛ در واقع او تجلّى واقعى «هدايت و راهنمايى» انسان ها در مهم ترين برهه از تاريخ بشرى است. آن حضرت(عج)، همه انسان ها را به اوج كمال و تعالى رسانده و از غرقاب ضلالت و فساد نجات خواهد داد.
در روايتى آمده است: «انّما سمّى القائِمُ مَهدِيا لأنّه يهدى الى اَمر مضلول عنه...»[8] ؛ «... قائم(عج) را بدان جهت مهدى گويند كه مردم را به امرى كه گم كرده اند، هدايت مى كند»
امام صادق (علیه السلام) نيز فرموده است: «لأنّه يهدى الى كُلِّ امر خَفى»[9] ؛ «به جهت اينكه به تمامى امور پنهان هدايت مى شود»
بر اين اساس مهدى «من هداه الله» است؛ كسى كه خدا او را هدايت كرده است. مهدى همان راه مستقيم الهى و كمال معنويت و انسانيت است. او در اوج هدايت و راهيابى قرار دارد؛ بنابراين، مى تواند همگان را به قله رستگارى و ايمان رهنمون شود؛ چنان كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) به حضرت على (علیه السلام) فرمودند: «لقب مهدى بر او گذاشته شده چون او مردم را به سوى خداوند هدايت مى كند»[10]
ج. اباصالح
در منابع و مصادر روايى، چنين كنيه اى براى امام زمان(عج) ذكر نشده است؛ گويا آن را خود مردم، ابداع كرده و در گرفتارى ها و مشكلات خود با آن امام زمان(عج) را به كمك طلبيده اند. در بعضى از كتاب ها، اباصالح، به عنوان يكى از كنيه هاى حضرت مهدى(عج) ذكر شده است؛ شايد به خاطر اين روايت باشد كه امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «هرگاه همراه خود را در سفر گم كردى، بانگ برآور : «اى اباصالح» يا «اى صالح»؛ خداوند رحمتش را بر تو فرود آورد؛ راه را به ما نشان ده»[11]. بايد به اين حقيقت توجه كرد كه در جهان هستى، همه عوامل دست اندر كار، در خدمت حضرت مهدى(عج) هستند و اگر انسان گرفتار - به خصوص در بيابان - از او يارى بطلبد به يقين خود آن حضرت يا كسانى كه در خدمت او هستند، به كمكش شتافته و دستگيرى اش خواهند كرد. البته بر اساس بعضى از روايات، موكّل بيابان ها «صالح» نام دارد كه مى تواند طبق دستور امام زمان عمل كند[12].
در بعضى از نوشته ها دو وجه درباره «اباصالح» ذكر شده است :
1- در آيه 72 سوره انبيا (و كُلاًّ جَعَلنا صالحين)، عنوان صالح به «نبى» اطلاق شده و كنيه «اباصالح» يعنى، پدر نبى و اين بيانگر مقام والاى حضرت مهدى(عج) است و چون آن حضرت از هر پيغمبرى، خصوصيتى دارد و ويژگى هاى انبيا در او جمع است ؛ لذا او را پدر انبيا مى گويند.
2- در آيه «الحقنا بالصالحين»، مراد از صالح حضرت يوسف است. كنيه اباصالح يعنى «پدر يوسف» و اين نشانگر زيبايى و نيكى فوق العاده امام مهدى است، يعنى، پدر زيبايى ها[13].
علامه مجلسى(ره) پس از بيان داستان نجات يافتن شخصى به نام شيخ قاسم - كه با عبارت «يا اباصالح» به ساحت امام زمان متوسل شده و نجات يافته بود - مى نويسد : «از علما و مؤمنان، كسانى را كه با ما رفاقت و مصاحبت دارند، ايمان و تأكيد دارند كه نجات دادن درماندگان و گمشدگان در دشت و صحرا و نيز تحقّق اين گونه معجزات و كرامات در عالم امكان در عصر حاضر، جز از خليفة اللّه ، امام زمان(عج)، از شخص ديگرى ساخته نيست ؛ چرا كه يكى از مقامات معنوى امام عصر(عج)، علم و آگاهى به احوال مردم و نجات دادن گرفتاران و گمشدگان است...
مسئله ديگر اين است كه از قديم الايّام در ميان عرب ها كنيه مبارك «اباصالح»، از كنيه هاى معروف ومشهور امام زمان بوده است. به همين دليل، شاعران و خطيبان عرب، در ميان سروده ها، اشعار و روضه هاى خود، آن حضرت را با اين عنوان، ياد كرده و به كمك و يارى مى طلبند. گمان مى رود كه ايشان، اين اعتقاد را از حديث «اربعمائه» (اصول چهارصدگانه) اميرمؤمنان (علیه السلام) به دست آورده باشد[14].
د. بقية اللّه
«بقية اللّه » به معناى باقى ماندن چيزى يا كسى، از ناحيه خداوند براى مردم است. به تعبير ديگر، هر موجود نافع كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مايه خير و سعادت او گردد، «بقية اللّه » محسوب مى شود و از آنجا كه مهدى موعود(عج)، آخرين پيشوا و بزرگ ترين رهبر انقلابى پس از قيام پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است، يكى از روشن ترين مصاديق «بقية اللّه » مى باشد و از همه به اين لقب شايسته تر است[15]. به ويژه آن كه امام مهدى(عج) تنها باقى مانده پس از پيامبران و امامان است ؛ از اين رو در روايات متعددى به آن حضرت، لقب «بقية اللّه » داده شده است.
از جمله در روايتى آمده است : «چون مهدى خروج كند، پشت به كعبه مى ايستد. با او 313 مرد جمع مى شود و نخستين چيزى كه تكلم مى فرمايد، اين آيه است : «بقية الله خيرلكم ان كنتم مؤمنين». پس مى گويد : «منم بقية اللّه و حجت و خليفه او در ميان شما». سپس هيچ كس بر او سلام نمى كند، مگر اينكه مى گويد : «السلام عليكم يا بقية اللّه فى ارضه»[16].
بقية اللّه يعنى كسى كه در وجود او، همه مواريث انبيا و ائمه (علیهم السلام) هست. در واقع وجه اختصاصى حضرت ولى عصر(عج) به اين است كه «بقية اللّه » مى باشد. مطابق روايتى كه از خود ائمه (علیهم السلام) رسيده، در وجود مبارك امام زمان(عج) تمام مظاهر علم، قدرت و حكمت الهى يك جا جمع شده است. ظهور ايشان و غلبه بر سراسر جهان، بزرگ ترين مظهر قدرت الهى است كه به دست هيچ يك از ائمه (علیهم السلام) واقع نشده است.
روايت شده است: وقتى احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى به محضر امام حسن عسكرى (علیه السلام) شرفياب شد، درباره جانشين آن حضرت(ع) سؤال كرد. امام(ع) كودكى خردسال را به او نشان داد. احمد بن اسحاق پرسيد: آيا نشانه اى هست تا قلبم اطمينان يابد؟ آن كودك زبان گشود و به زبان عربى فصيح فرمودند: «انا بقية الله فى ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثرا بعد عين يا احمد بن اسحاق»؛ «من بقية اللّه روى زمين و منتقم از دشمنان او هستم، اى احمد اسحاق! بعد از ديدن اين (كرامت) نشانه اى طلب نكن»[17].
سلام مخصوص به آن حضرت(عج) نيز چنين است: «السلام عليك يا بقية اللّه فى ارضه»[18].
ه. حجّة اللّه
حضرت مهدى(عج) آخرين حجّت الهى است؛ از اين رو به آن حضرت حجة اللّه و حجة بن الحسن العسكرى گفته مى شود. البته پيامبران و اوصياى آنان، همگى «حجّت»اند ؛ زيرا خداوند به وجود ايشان بر بندگان خود احتجاج مى كند. بر اساس روايات فراوانى، هرگز زمين خالى از حجت نيست : «لو بقيت بغير امام لساخت»[19] ؛ «اگر زمين خالى از حجت باشد، اهلش را فرو مى برد»
حجّت همچنين به معناى پيروزى و سلطنت خدا بر خلق است و آن حضرت بر عالم مسلّط و پيروز مى شود و حكم خدا را اجرا مى كند. نقش نگين امام مهدى(عج) نيز «انا حجة اللّه » است[20].
داوود بن قاسم مى گويد : از امام دهم شنيدم كه مى فرمود : جانشين من پسرم حسن است ؛ شما نسبت به جانشين پس از جانشين من چه حالى خواهيد داشت؟ عرض كردم : خداوند مرا فدايت كند، چرا؟ فرمود : براى آنكه شخص او را نمى تواند ببيند و ذكر او به نام مخصوصش روا نيست. عرض كردم : پس چطور او را ياد كنيم؟ فرمود : بگوييد : «الحجّة من آل محمد»[21].
و. صاحب الزمان
حضرت ولى اللّه الاعظم، صاحب الزمان(عج) است ؛ به اين معنا كه امام زمان خويش است. از آنجا كه هيچ گاه زمين از حجت خالى نيست. در هر زمان يك نفر از اولياى الهى، امام زمان خود و حجّت الهى و خليفه الهى در روى زمين است.
بنابراين «صاحب الزمان» به معناى امام زمان و حجت خدا در روى زمين است و اين امام، صاحب الامر به معناى پيشوايى است كه اطاعتش بر همگان واجب است و اولوالامرى است كه در قرآن، اطاعتش همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب شده است : «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرسول وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[22] ؛ «اى اهل ايمان، از خدا و از پيامبر و صاحبان امرتان اطاعت نماييد» طبيعى است كه امام زمان و صاحب زمان و صاحب امر - به اين معنا كه حجت خدا بر روى زمين است - بر زمان و مكان و تمام موجودات امكانى احاطه دارد و اين احاطه و تسلّط، به اذن و اجازه الهى است.
بر اين اساس، از خصايص و مختصات حضرت ولى عصر(عج)، لقب مبارك «صاحب الزمان»، به معناى صاحب اختيار و مدبر اين زمان است. از بعضى روايات استفاده مى شود كه آن حضرت، از آغاز زندگى بدين لقب، خوانده مى شد. حسين بن حسن علوى مى گويد : «دَخلتُ على ابن محمد بسرَّ من رأى فهنّيه سيّدنا صاحب الزمان(عج) لما ولد»[23] ؛ «در سامرا وارد بر حضرت عسكرى شدم و او را در ولادت آقايمان، صاحب الزمان تهنيت و شادباش گفتم»
در روايت اسماعيل نوبختى آمده است : حضرت عسكرى خطاب به فرزند خود فرمود : «بشارت باد تو را كه تو صاحب الزمانى...»
ز. خاتم الاوصياء
از خصايص حضرت مهدى(عج)، لقب زيبا و پر افتخار «خاتم الاوصياء» است كه او خاتم همه اوليا و اوصياى الهى است ؛ زيرا او آخرين امام و پيشواى بعد از پيامبر اكرم است و به تعبيرى، آخرين وصى از اوصياى همه پيامبران الهى است.
اين لقب مبارك، به لسان پدر بزرگوارش جارى شده و او را بدين لقب خوانده است ؛ چنان كه در روايت اسماعيل نوبختى آمده است : بر حضرت عسكرى وارد شدم (در همان كسالت و ناراحتى كه از دنيا رفت)... پس فرزند حضرت، او را وضو داد ؛ امام عسكرى به وى فرمود : «البشر يا بنىّ فانت صاحب الزمان و انت المهدى و انت حجّة الله فى ارضه و انت ولدى و وصيى... و انت خاتم الاوصياء الائمه الطاهرين...»[24] ؛ «بشارت باد تو را اى فرزند عزيزم ؛ زيرا تو صاحب الزمانى و تويى مهدى و تويى حجت خدا در زمين و تويى فرزند و وصى من و تويى خاتم اوصياء (يعنى)، ائمه طاهرين....»
ابونصر ظريف (خادم دودمان رسالت) مى گويد : من روزهاى اول ولادت حضرت مهدى(عج)، به خدمتشان رسيدم. به من نگاهى كرد و فرمود : آيا مرا مى شناسى؟ گفتم : تو آقاى من و فرزند آقا و مولاى منى. فرمود : نه اين مقدار نخواستم ؛ عرض كردم : پس چه؟ فرمود : «انا خاتم الاوصياء بى يدفع الله البلاء عن اهلى و شيعتى»[25] ؛ «من خاتم اوصيا هستم ؛ به وجود من، بلا از شيعيان و خاندان من دفع مى شود»
ابن عربى در فتوحات مكيه مى گويد : از آنجا كه احكام شريعت محمدى (صلی الله علیه و آله) با احكام ديگر شرايع و انبيا فرق دارد... و با آمدن او شريعت ختم شده است، آن حضرت اين استحقاق را دارد كه ولايت خاصّه اش نيز ختم داشته باشد كه اين (خاتم اوصيا)، نامش مطابق نام حضرت (محمد (صلی الله علیه و آله) ) و اخلاقش در بر گيرنده اخلاق آن حضرت باشد. او همان كسى است كه مهدى نام دارد. معروف و منتظر است و از عترت و سلاله پيامبر است...»[26].
منابع:
[1]. كمال الدين، ج2، ص 333، ص 334.
[2]. همان، ص 377.
[3]. ارشاد، شيخ مفيد، ص 364.
[4]. توحيد، صدوق، ص 232، ج1.
[5]. كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 378، ح 3.
[6]. بحار الانوار، ج 51، ص30.
[7]. الزام الناصب، ج 1، ص 271.
[8]. بحار الانوار، ج 51، ص 30.
[9]. كتاب الغيبة، ص 471 ؛ الغيبة النعمانى، ص 237.
[10]. بحار الانوار، ج 51، ص 165.
[11]. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 298 ؛ محاسن برقى، ج2، ص 110.
[12]. ر.ك : وسائل الشيعه، ج 8، 325 ؛ بحار الانوار، ج 73، ص 253.
[13]. سؤال از امام مهدى عج در روايات، ص 47 و 48.
[14]. بحار الانوار، ج 53، ص 300.
[15]. تفسير نمونه، ج 9، ص 204.
[16]. منتهى الآمال، ج 2، ص 757.
[17]. كمال الدين، ج 2، ص 384، ح 1.
[18]. همان، ص 653.
[19]. علل الشرايع، ج1، ص 198.
[20]. منتهى الآمال، ج 2، ص 287.
[21]. كافى، ج1، ص 328، ح 13 ؛ كتاب الغيبة، ص 202، ح 169.
[22]. نساء 4، آيه 59.
[23]. بحار الانوار، ج 53، ص 324 به نقل از : شمس ولايت، ص 56.
[24]. اثبات الهداة، ج3، ص 509 .
[25]. كتاب الغيبة، ص 246.
[26]. فتوحات مكيه، ج 12، ص 127 و 128.
منبع : کتاب مهدویت پیش از ظهور – رحیم کارگر