الهام پاوهنژاد که این روزها مشغول تمرین نمایش «لاموزیکا» است تم اصلی این اثر را «زمان ازدسترفته برای هر دو سوی یک رابطه عاشقانه» میداند. زمانی که آدمهای دو سوی یک رابطه، برای صادقانه صحبت کردن با یکدیگر از دست میدهند و دیگر به دست نمیآورند.
این روزها الهام پاوهنژاد و احسان کرمی به ترتیب در نقش آنماری رُش و میشل نوله مشغول تمرین نمایش «لاموزیکا» هستند. نمایشی که قرمز شدن وضعیت کرونا اجرایش را به تعویق انداخت و حال پیشفروش بلیتش از روز چهارشنبه ۲۳ تیر آغاز میشود تا با پایان تعطیلات اجباری دو هفتهای سالنهای تئاتر، میزبان علاقهمندان شود.
چندگانه کافهای الهام پاوهنژاد؛ «لاموزیکا» از پی «کافه پولشری»
از الهام پاوهنژاد که چند دقیقهای است از تمرین نمایش «لاموزیکا» فارغ شده است میپرسم چه شد که تصمیم گرفت برای دومین تجربه کارگردانی تئاتر پس از «کافه پولشری» و بازی در نقش پولشری صاحبِ کافهای به همین نام، نمایشنامه «لاموزیکا»ی مارگریت دوراس را انتخاب کند و او میگوید: «نمایشنامه «لاموزیکا» یکی از آثار تکپردهای مهم تاریخ ادبیات جهان و جزو متونی است که از دوران دانشجویی خوانده بودم و دوستش داشتم و بعد از اعلام رسمی شیوع کرونا در ایران و سپس همزمان با موج اول و دوم بود که به اجراکردنش به صورت آنلاین فکر کردم. دو نفره بودن و جمعوجوری «لاموزیکا» که با لزوم فاصلهگیری اجتماعی و عدم حضور در مکانهای شلوغ برای پیشگیری از ابتلا به کرونا همخوانی داشت بیش از پیش ترغیبم کرد که با حضور بازیگری دیگر بهعنوان پارتنر اجرایش کنم اما بعد از این که شرایط دشوار اجرای آنلاین را خصوصا از نظر اقتصادی مشاهده کردم از صرافتش افتادم. در همین ایام بود که دو بار با آقای شاهین اسلامی، مدیر کافهگالری باروک قرار بازتولید نمایش «کافه پولشری» را گذاشتم که متاسفانه هر بار کرونا اجازه نداد. همزمان با موج چهارم کرونا بود که به فکر اجرای «لاموزیکا» به جای «کافه پولشری» در کافهگالری باروک افتادم و به آقای اسلامی هم اعلام کردم که میخواهم نه «کافه پولشری» که نمایشی تازه اجرا کنم. صادقانه میتوانم بگویم همهچیز همینقدر یکباره رخ داد.»
او که در «کافه پولشری» نقش زنی به همین نام را بازی میکرد در پاسخ به این سوال که آیا میتوان انتخاب «لاموزیکا» که محل وقوعش قسمتی از سالن انتظار یک هتل است پس از «کافه پولشری» را تمایل او به اجرای چندگانهای کافهای دانست، توضیح میدهد: «بله. واقعیت این بود که دوست داشتم این اجراهای کافهای مانند یک چندگانه ادامه پیدا کند و «لاموزیکا» بعد از «کافه پولشری» این امکان را برایم فراهم میکرد. در «کافه پولشری» از عاشقانهها میشنیدیم، عاشقانههایی که در کافه اتفاق افتاده بودند و داستان «لاموزیکا» میتواند یکی از آنها باشد و تماشاگری که آن اجرا را دیده باشد حتما متوجه این ارتباط شود.»
تمی جذاب و غمبار؛ زمان ازدسترفته برای هر دو سوی یک رابطه عاشقانه
کافی است نگاهی به صفحه آخر نمایشنامه «کافه پولشری» نوشته اَلن وِتز با ترجمه اصغر نوری بیندازید تا اگر از خاطرتان رفته است به خاطر بیاورید که پولشری قصد داشت فردا صبح که جوانِ با چشمهای آبی درشت و غمگین و یک دسته موی وحشی روی پیشانی را دید به او بگوید که دوستش دارد اما همان شب میشنود که جوان، خود را از طبقه ششم ساختمانی که تکوتنها در اتاق زیرشیروانیاش زندگی میکرد پایین انداخته و مُرده است. اتفاقی که به شیوهای دیگر در «لاموزیکا» و برای آنماری رُش و میشل نوله رخ میدهد هنگامی که از زبان مرد میشنویم: «نمیتونم ازت دل بکنم» و پاسخ زن که میگوید «دیگه جدا شدیم از هم» و پاوهنژاد این همه را اینطور تعبیر میکند: «زمان ازدسترفته برای هر دو سوی یک رابطه عاشقانه.»
من شرایط کنونی اهالی تئاتر در برابر کرونا را مانند حضور در جبهه جنگ میدانم و متاسفم که فرماندهای محتاط داریم که حاضر نیست ذرهای خطر کند و بنابراین سربازان تصمیم میگیرند خودشان پیشقدم شوند
او در پاسخ به این اظهارنظر که مخاطبی که متن مارگریت دوراس با ترجمه هوشنگ حسامی را خوانده باشد پس از دیدن «لاموزیکا» متوجه میشود که تغییراتی در متن ایجاد شده است، توضیح میدهد: «در متن مارگریت دوراس این مرد است که بعد از جدایی، متقاضی برگشتن به وضعیت قبل است اما نگاه من اینگونه نیست و تمِ مدنظرم «زمانِ ازدسترفته برای هر دو سوی یک رابطه عاشقانه» است. نکتهای که در «کافه پولشری» نیز به آن پرداخته بودم. «زمانی» که آدمها، آدمهای دو سوی یک رابطه برای صادقانه صحبت کردن با یکدیگر از دست میدهند و دیگر به دست نمیآورند. از نظر من، هم مرد میتواند این زمان را از دست بدهد و هم زن و هر دو میتوانند به یک اندازه مقصر باشند نه آنطور که دوراس میگوید مرد بیشتر و زن کمتر. من نمیخواستم صرفا از نگاه زنِ ماجرا به قضیه نگاه کنم و معتقدم این دو، هریک نادانستههایی از دیگری در ذهن دارند و از «زمان ازدسترفته» برای صحبت کردن در موردش و دانستش استفاده نکردهاند. من این تجربه را در «کافه پولشری» هم داشتم و زنان و مردان تماشاگری بودند که بعد از اجرا اشک میریختند و میگفتند ما دیر گفتیم، ما از دستش دادیم و شاید اگر بهموقع گفته بودیم کنارمان میماند. ما این نگفتنها و ازدستدادنها را در بسیاری از روابط مخدوش این روزگار میبینیم. منظور من ابدا این نیست که زوجهای دارای روابط اشتباه و سمی باید با یکدیگر بمانند و بسازند اما مشکلات بسیاری از زوجها از همین نگفتنها و دیر گفتنهایی آغاز میشود که پیمانه صبرشان را پُر میکند و به نقطهای میرساندشان که هرچند یکدیگر را دوست دارند اما گمان میکنند دیگر نمیتوانند هم را تحمل کنند.»