- در مورد خودتان بفرمایید؛ متولد چه سالی هستید؟ چه تحصیلاتی دارید؟ و چند فرزند دارید؟
حداد هستم؛ 28 ساله، متولد سال 62، تا سال دوم دبیرستان درس خواندم و بعد ازدواج کردم و بعد از ازدواج، وارد حوزه شدم؛ 4 سال حوزه درس خواندم. الان هم مادر 8 فرزند هستم.
- در چه سنی ازدواج کردید؟
حدود 14 سالگی ازدواج کردم.
- همسرتان چند سال داشتند؟
همسرم 16 سال داشتند.
- از ابتدای ازدواج مستقل زندگی کردید؟ همسرتان از همان ابتدای زندگی، منبع درآمد داشتند؟
درآمد، همان شهریه طلبگی بود؛ 2 سال و نیم منزل پدر شوهرم زندگی کردیم و بعد برای طرح هجرت به یکی از روستاهای رفسنجان به نام امین شهر انار رفتیم. 3 سال آنجا بودیم، پسر سومم آنجا به دنیا آمد. برگشتیم قم؛ یک خانه اجاره کردیم. چند سال قم بودیم و بعد 2 سال رفتیم بابل. در بابل همسرم 2 سال تدریس داشتند و کارهای تبلیغ میکردند و بعد مجدد برگشتیم قم و الان هم قم زندگی میکنیم.
- اولین فرزند شما چند سال بعد از ازدواجتان به دنیا آمد؟
من 5 ماه بعد از ازدواج باردار شدم.
- آن زمان با خواست خودتان باردار شدید؟ آمادگی روحی داشتید؟
بله، من خودم سبزواری هستم و در قم تنها بودم، به خاطر تنهایی خودم، بچه آوردم؛ بعد دیدم بچه آوردن خیلی خوب و شیرین است.
- فاصله سنی فرزندانتان چقدر است؟
بچه اولم متولد سال 77، بچه دوم 79 و باقی فرزندانم، به جز فرزند چهارم و پنجم که یک سال فاصله سنی دارند، باقی همه دو سال تفاوت سنی دارند.
- اشاره کردید كه خانواده خودتان پیش شما نیستند. اوایل ازدواج در بزرگ کردن بچهها کسی به شما کمک میکرد؟
پدر شوهر و مادر شوهرم هم بودند. شوهرم هم کمک میکردند؛ البته الان به خاطر مشغله کاری و فعالیت در یکی از گروههای جهادی اصلاً خانه نیستند، اما اوایل، وقت آزاد بیشتری داشتند و کمک میکردند.
- یکی از دغدغههای خانوادهها برای فرزندآوری، بحث معیشت است. میگویند وقتی درآمد کافی نداریم و به سختی معیشت خودمان را تأمین میکنیم، چگونه چند فرزند داشته باشیم؟ درآمد شما به چه صورت است؟ آیا نگران معیشت فرزندانتان نیستید؟ تاکنون به مشکلی در این زمینه برخوردید؟
به عقیده من، روزی دست ما نیست و روزی دهنده خداست. ”«وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُم إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیرًا تا به حال هم درآمد ما از طلبگی بوده است. شکر خدا تاکنون شوهرم نه از جایی قرض گرفته، نه وامی گرفته، حتی همه از ما قرض میگیرند، نه اینکه خیلی پول داشته باشیم، ولی خدا در همین درآمد کممان، برکت قرار داده است. خدا را شکر تاکنون محتاج کسی نبودیم. البته بچههای ساده و قانعی هم داریم.
داستانی تعریف کنم، یکی از تاجران تهرانی بود که یک مدتی خانه نشین میشود. از او سوال میکنند چرا خانه نشین شدی؟ میگوید من زمینهای کشاورزی زیاد دارم. یک بار سر زمین بودم. زنبوری میآمد مرتب گندم بر میداشت و میبرد. تعجب کردم، زنبور که گندم نمیخورد؟ دنبالش رفتم دیدم زنبور گندم را میبرد داخل خرابهای. در این خرابه، گنجشک کوری زندگی میکند که وقتی صدای بال زدن زنبور را میشنود، دهانش را باز میکند و زنبور، گندم را میاندازد داخل دهان گنجشک.
خداوند بارها در قرآن فرموده به خاطر روزی، بچههایتان را نکشید. همان خدایی که به بچه در رحم مادر با بند ناف غذا میرساند، بعد از تولدش هم روزیاش را فراهم میکند.
- شما در زندگی خودتان با شهریه طلبگی چطور معیشت را مدیریت میکنید؟ چون فکر نمیکنم این شهریه خیلی بالا باشد، با 8 فرزند و اجاره خانه، خوراک و پوشاک و ….؟
این بحث در فکر ما نمیگنجد که خداوند چگونه برکت به مال میدهد. یک ریاضیدان میرود پیش یکی از علما و به او میگوید: «چرا شما میگویید اگر خمس بدهید مالتان 2 برابر میشود؟ هر عاقلی میداند اگر از 5 تا 1 دانه برداریم میشود 4 ولی شما میگویید میشود 10 تا.» آن عالم میگوید: سگ، زاد و ولدش زیاد است و در هر نوبت زایمان، تولههای زیادی به دنیا میآورد، ولی گوسفند سالی یک زایمان دارد. از طرفی انسانها از سگ تغذیه نمیکنند و گوشتش را نمیخورند، ولی گوشت گوسفند را میخورند. بیماری، گوسفند را بیشتر از سگ از پا در میآورد و میکشد و… بر طبق این موارد، الان دنیا باید پر از سگ باشد، ولی پر از گوسفند است.» این برکت خدا برای ما غیرقابل فهم است.
- یعنی شما از ابتدا اصلاً دغدغه معیشتی نداشتید؟ و همه چیز راحت بوده است؟
نه، آسان نبوده است. یک بار همسرم رفته بودند تبریز. قم هوا خیلی سرد بود و آن زمان، 5 بچه داشتم، همه بچهها مریض شدند. من 2 تا 2 تا میبردمشان دکتر. کسی هم نبود کمکم کند. تنها بودم. تا اینکه یک شب دو تا از بچهها تب 40 درجه کردند و من خیلی سعی کردم تبشان را پایین بیاورم، ولی نشد. بردمشان دکتر، دکتر گفت یکی از بچهها باید بستری شود. من دیدم نمیتوانم بچهها را در خانه تنها بگذارم یا این بچه را در بیمارستان بگذارم، از طرفی وضعیت مالیام هم خیلی جور نبود. به دکتر گفتم هر کاری لازم است بگویید در خانه انجام میدهم.
- شما گفتید بارداری سختی دارید. از طرفی زمان بارداریتان هم ممکن است همسرتان به خاطر نوع کاری که دارند، کنارتان نباشند تا حداقل در امورات خانه کمکی به شما بکنند. چه چیزی باعث شده از همان ابتدا تصمیم بگیرید فرزندان بیشتری بیاورید و این دوران سخت بارداریتان را تکرار کنید؟
آدم وقتی در راه سختی میرود، وقتی هدفش مشخص شده باشد، وقتی بداند به چه چیزی میخواهد برسد، در این مسیر، سختیها برایش شیرین میشود. وقتی آدم فکر کند یک مادر از زمان شروع بارداری تا زمان زایمان، اجر هزاران شهید را دارد، برایش این سختیها آسان میشود. وقتی پیامبر میگوید: زمانی كه بچهای در امتم به دنیا میآید، از آنچه که خورشید بر آن میتابد برای من با ارزشتر است، ”«(المولود فی أمتی أحب إلی مما طلعت علیه الشمس)، معلوم است که آدم باز هم بچه میآورد.
پیش آمده بعد از زایمانم، زمانی که فرزندم را شیر میدهم، دوستانم از من پرسیدهاند باز هم میخواهی بچه بیاوری؟ میگویم: شاید به خاطر درد جسمیام گاهی با خودم فکر کنم نه، ولی بعد به خودم میگویم، خدایا من نمیتوانم خود را از تمام این ثوابها محروم کنم. حیف است.